یک قدم جلوتر
از وقتی که یادم میاد برای هرچیزی که بدست اوردنش وابسته به خودم بوده تلاش کردم، بهش رسیدم. قبلا وبلاگ آدمای زیادی رو خوندم که میخواستن سیگارو ترک کنن و مینوشتن تا از مخاطبای وبلاگشون خجالت بکشن و به روند ترکشون ادامه بدن. حالا من هم میخوام اینجا از تلاشم برای هدفی بنویسم تا به خاطر خجالت از خواننده های احتمالی هم که شده از تلاشم دریغ نکنم. راستش مهم هم نیست که کسی میخونه یا نه همونطور که بعضی وقتا وسط خیابون برای کسایی که اون طرف اقیانوس برام دست تکون میدن، دست تکون میدم (البته که ما وسط کشورمون اقیانوس نداریم چه برسه به وسط خیابونمون). از دو سال پیش حدودا همین موقعا برای رسیدن به هدفی تصمیم گرفتم همون موقع شروع کردم به تحقیق کردن و برداشتن قدم های ابتداییش خب تا یه جاهایی هم پیش رفتم ولی راستش اونموقع به بهونه ی اینکه همه چیز دست من نیست و اگه الان نمیشه بیخیالش میشم بهش نرسیدم و تا الان حسرتشو دارم و بهش فکر میکنم ولی الان که نگاه میکنم میبینم هیچ تلاش جدی تا به حال براش نکردم. هدفی نیست که یه شبه اتفاق بیفته اما میخوام از تمام وجودم استفاده کنم تا سال دیگه همینطور موقعا اونقدر بهش نزدیک شده باشم که خیالم از رسیدن بهش راحت باشه.
- ۰ نظر
- ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۷